زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
برخـیز گـلـم خـواهـرِ تو از سـفر آمد از شـامِ بـلا زینبِ خـونـین جـگـر آمد برخـیز ببـین خواهرت از بندِ اسارت بـا آهِ دلِ سـوخــتـه و چــشــمِ تـر آمـد او مضطـر و مـاتم زده از پیـشِ رقیه آن مرغـکِ پـژمردۀ بیبـال و پَر آمد تو بودی و دیدی که در آن کنج خرابه با گـریـه چـگـونه پـیِ رأسِ پـدر آمـد تا آن سرِ خونینِ تو بگـرفته به دامان آن شبِ غـمِ هـجـرانِ رقـیه سحـر آمد بین زینبِ مـحـزونِ تو با قـد خـمـیـده با هـروله از کـوفـه و شـامِ خـطر آمد آمد که بگـوید به تو این رنـجِ اسارت هر آنچه که بگذشته به زینب به سر آمد! |